مهرسامهرسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

مهرسای مامان و بابا

بدون عنوان

1392/10/18 12:39
نویسنده : مامانی
940 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازنینم شرمنده که این مدت نتونستم بیام و وبتو به روز کنم.

این روزا هم یه کمی تنبلی میکردم و هم اینکه خود شما به من فرصت نمیدادی بیام یه سر اینطرفا

قلب اول از همه تولدت رو از اینجا بهت تبریک میگم میدونم خیلی از چهارم دی گذشته بازم شرمنده عزیز دلم.تولدتم هم که اینقدر درگیر اسباب کشی بودیم نتونستیم برگزار کنیم، البته روز تولدت یه کیک کوچولو گرفتیم و با عمه ها و بابابزرگ و مادربزرگت و دینا کوچولو به قول خودت یه تولد بازی راه انداختیم.

هوراایشالا اگه فرصت شد هم آتلیه میبریمت تا چندتا عکس یادگاری مثل سالهای قبل بندازی هم یه تولد برات میگیرم شیرین مامان.

توی این چند وقت هم متوجه شدیم که جمع سه نفرمون داره چهار نفره میشه واسه همینم از خونه کوچیکمون نقل مکان کردیم و اومدیم به یه خونه بزرگتر.

از وقتی به خونه جدید اومدیم خیلی راحت قبول کردی که شبا تو اتاق خودت بخوابی هرچند بعضی مواقع نیمه شب تو خواب مامانو صدا میکنی میگی منو ببر پیش خودت میای پیش مامان میخوابی خوابت که عمیق بشه میبرمت میزارمت سرجات دیگه تا صبح راحت میخوابی.

اینقدر شیرین زبون شدی که نگو. مامان دیگه یه لحظه طاقت دوریتو نداره، اگه از رو اجبار بخوام تنها جایی برم همش فکرم پیش شماست. توام که هروقت پیش مامانی فقط دل میبری

میای با دستای کوچولوت صورت منو ناز میکنی و بوسم میکنی میگی مامان جونم مامان خوبم خیلی دوست دارم و من محکم فشارت میدم و میگم منم دوستت دارم دختر خوشگلم ، عسل مامان شما هم یاد گرفتی و میگی تو جیگر منی، عشق منی، عسل منی

واسه بابایی هم یاد گرفتی خودتو لوس کنی مخصوصا وقتی بخوای با گوشی بابایی بازی کنی.

میری بغل بابایی میشینی و با ناز میگی بابا جونم بابایی میگه بله دخترم؟ شما هم میگی گوشیتو میدی؟

بابایی هم راهی نداره جز اینکه به حرف شما گوش بده.

هروقت یه وسیله بازیتو خراب میکنی میای میگی ای وای من ببین خراب شده دیگه خرابش نکنیا چشم؟ منم باید بگم چشم

هرجا میری با همه سریع دوست میشی با همه حال و احوال میکنی خلاصه هروقت جایی میریم و برمیگردیم کلی باید برات اسفند دود کنیم نیشخند دیگه اسمتو گذاشتم مهرسا اسفندی.

تو همه کارای خونه بخصوص آماده کردن شام و ناهار دوست داری کمک کنی.

همچنان به مطالعه کتاب علاقه داری و گاهی مجبور میکنی مامانو یه کتابو سه چهاربار پشت سر هم برات بخونه.

خوشبختانه خیلی چیزارو با همین کتاب خوندنا یاد گرفتی. امیدوارم که همیشه همینجوری به مطالعه و کتاب خوندن علاقه داشته باشی عزیز دلم.

ایشالا سری بعد که میام برای بروز کردن وبلاگت با دست پر بیام عزیزم.

منو بابایی خیلی دوستت داریم عشقم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)