55روزگی
جمعه خونه عمه ساناز دعوت بودیم, آخه تولدش بود. لباس خوشگلایی که من وبابا سعید پنجشنبه برات خریده بودیمو تنت کردم - چقدر بهت میومد عروسکم- ابوالفضل پسر دایی بابا سعیدم اونجا بود و همش دور وبرت میچرخید دلش میخواست باهات بازی کنه اینم ابوالفضل پسردایی بابا سعید ...
نویسنده :
مامانی
16:11