سال نو مبارک
سلام مهرسای گلم، بالاخره عید و دید و بازدید تموم شد و منم وقت کردم بیام یه سر به وبلاگت بزنم. امسال با دو سال قبل خیلی برای ما فرق داشت چون سال نو تو در کنار من و بابایی بودی. کلی رفتیم مهمونی و عیدی جمع کردی . اما یازدهم دوازدهم عید تو مریض شدی - اینقدر سرفه کردی که من و بابا سعید و بابایی منوچهر بردیمت دکتر. دکترم بهت شربت داد. الان خدارو شکر بهتری اما بعضی وقتا سرفه میکنی . خودتم از سرفه هات کلافه میشی و میزنی زیر گریه.منم حسابی اعصابم خورد میشه. تو این مدت یا درگیر تو بودم یا مهمونیا- الانم خوابیدی و تو خواب داری دستاتو میخوری فکر کنم گرسنته- باید شیرتو بدم. دوباره میام اینجا و برات مینویسم اگه بزاری البته
اینم یکی از عکسات که روز اول عید خونه مامان شیرین ازت گرفتم. تو که تا سوار ماشین میشی خوابت میبره ، تا رسیدیم اول من و دایی نوید ازت عکس گرفتیم آخه ترسیدیم بیدار شی بخوای هی غرغر کنی و اینجوری خوشگل و معصوم نیفتی.
خب خانم خوشگله خیلی گرسنه نبودی یه کم شیر خوردی و بقیه اش شیطونی. جدیدا خیلی بازیگوش شدی سر شیر خوردن مامانی رو رسوا میکنی. یا دست و پا میزنی و وول میخوری یا جیغ و داد میکنی و گریه. یا با اون چشمای خوشگلت به من زل میزنی و باهات که حرف میزنم میخندی و صورتتو میچسبونی به مامانی. الانم توی کریرت خوابیدی داری با خودت حرف میزنی و دستتو میخوری.