مهرسامهرسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

مهرسای مامان و بابا

اولین مسافرت مهرسا

1390/5/21 18:41
نویسنده : مامانی
4,743 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره موفق شدیم بعد از چند وقت یه مسافرت بریم. با این تفاوت که این دفعه مهرسای نازنازی هم همراه ما بود. هرچند یه جاهایی نمیذاشت درست حسابی بگردیم ولی خب بازم خوش گذشت.

توی راه رفت بودیم که خواستیم یه جا غذا بخوریم. اولش بازی میکرد و میخندید خانم اما به محض اینکه غذامونو گذاشتن روی میز گریه های مهرسا خانم هم شروع شد. من یه قاشق خوردم و رفتم مهرسا رو از مامانم گرفتم و بردم توی ماشین تا به خانم شیر بدم. بابا سعید هم که غذاشو نصفه خورد و غذای منم اوردن توی ماشین اما سرد شده بود و بهم نچسبید. حسرت یه کته کباب به دلمون موند. ناراحت

اینم مهرسا خانم قبل از آوردن غذاها ( خوشحال و خندون)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه شب بعدشم که رفتیم رامسر سوار تله کابین شدیم و رفتیم بالا- اما چون هوای بالا سرد بود مامانی شیرین مهرسا رو بغل کرد و موند توی سالن ماهم رفتیم تا یه دوری بزنیم. بیچاره مامانی شیرین از طبیعت بالای کوه هیچ استفاده ای نکرد . وقتی برگشتیم پایین میخواستیم شام بیرون بخوریم که باز مهرسا خانم شروع کردن به غرغر ماهم ناچاراً برگشتیم خونه.

اینم مهرسا توی تله کابین

متاسفانه لب دریا زیاد نشد بمونیم چون باد شدید بود ونمیخاستیم خدائی نکرده مهرسا مریض شه.ولی انگار مهرسا از دریا خیلی خوشش اومده بود.

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان مهرسا
3 خرداد 90 8:59
همیشه به سفر عزیزم الهی همیشه خوش و خندون باشی
فاطمه مامان صبا
3 خرداد 90 12:54
شادی جون روزت مبارک
مامان ماهان
4 خرداد 90 11:18
روزت مبارک عزیزم