مهرسامهرسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

مهرسای مامان و بابا

نوزده ماهگی

1391/5/3 12:08
نویسنده : مامانی
778 بازدید
اشتراک گذاری

شیطونک مامان، همیشه میگفتم مهرسا زودتر بزرگ شه من راحت شم. ولی حالا میبینم هرچی بزرگتر میشی کار من سخت تر میشه. گاهی اوقات خیلی خسته میشم عصبی میشم گاهی اینقدر گریه میکنی و دنبال من هرجا میرم میای و آویزونم میشی که کلافه میشم. گاهی سرت  داد میزنم و دعوات میکنم ناراحتاما بعدش کلی پشیمون میشم و بغلت میکنم و میچلونمت.

دیگه هیچ کاری نمیتونم انجام بدم.. از صبح که بیدار میشی تا شب فقط باید بشینم زمین شما هم جعبه اسباب بازیتو بیاری بریزی وسط دونه دونه کتاباتو بیاری مامان برات شکلاشونو،رنگاشونو،اسماشونو توضیح بده و بخونه و این کار هی تکرار و تکرار میشه و شما هم باز سوال میکنی. با انگشت اشاره میکنی بهشون سرتو تکون میدی و میگی چیه؟ منم از اول باید توضیح بدم- تازه بجز هفت هشت تا کتابات فلش کارتات هم هستن که هر دویست تاشو پخش زمین میکنی و منم باید دونه دونه یا ازت بپرسم که این چیه یا شما از من بپرسی این چیه.تلفن اسباب بازیتو میدی دست ما با زور میگی الوووووووووو- و ما باید با یه شخص خیالی تلفنی صحبت کنیم گوشی رو هم نباید قطع کنیم.

از جام هم که نمیتونم بلند شم و برم یه لیوان آب بخورم چون با جیغ و گریه نفس گیر شما روبرو میشم. هنوز هم شیر میخوری یه سره و کمتر غذا و همین باعث وابستگی بیشتر شما به من شده. البته متقابلاً منم شدیدا به شما وابسته شدم. گاهی اوقات میگیم مهرسا رو بزاریم مهد که وابستگیش کمتر شه اما پیش خودم شروع میکنم به فکر کردن. اگه مهرسا گریه کنه چی؟ اگه بچه ها اذیتش کنن چی؟ اگه مربیش دعواش کنه؟ اگه خدایی نکرده مریض شه ؟بیفته زمین و .......... کلی فکرای دیگه.

اینه اوضاع و احوال مامان که دیگه تا وقتی با هم هستیم نمیتونم برم آشپزخونه تو یه اتاق دیگه یا حتی از جام بلند شم البته اگه بابا سعیدم باشه بازم خیلی فرق نمیکنه کمتر میشه اما بازم ادامه داره.

خوابتم کم شده. شبم که میخوای بخوابی باید یه ساعتی با عرووسکت یا همون نی نیت بازی کنی اونم با زور میدی به من که جای عروسک باهات حرف بزنم تو هم حوابشو بدی متفکر

 

جدیدا کلمات دیگه به دامنه لغاتت اضافه شده، گاهی با حرکاتت و کنار گذاشتن کلمات منظورتو خوب میرسونی.

دیگه مامانو راحت میگی بعداز یک سال و نیم!!!!!! اوایل به منم بابا میگفتی آخه

پیسسسسته: پسته

نا:نان

شیر:شیر

طوطی

بهشه: پشه

بیشی:پیشی

دتر: دکتر

تک:کیک

آنه: آینه

ننون:نکن

نَنو: نرو

عتس:عکس

عسه:عطسه

اَبس:اَسب

موش

بوب:توپ

ماچین:ماشین

نانو:کامیون

همیشه با آهنگایی که گوش میدی بیشتر لب خونی میکنی تا رقص

الانم که دارم وبتو آپ میکنم نشستی و با ماژیکات داری نقاشی میکنی. نه رو دفترتااااااا روی پاهاااااااات.وای چی شده ببرم بشورمت.

اینا گوشه ای از شیطونیای شما بود تا بعد............

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سعيد ساسا
3 مرداد 91 21:19
اوخي عسيسسسسسسسم چقد نازه خدا نگه داره واست ما هم يه آوا كوچولو داريم كه 6 ماهشه
پرگل
4 مرداد 91 13:34
ای جانم موش موشییییی نگین جون فکر کنم از دو سالگی به بعد یکم بهتر شن به امید خدا البته شیر دادن هم وابستگی میاره خداروشکر که سالمن
فاطمه مامان صبا
4 مرداد 91 17:02
چه عجب خانوم خانوما.....البته با این اوضاعی که توصیف کردی بهتر ازین نمیشه..........موفق باشی ..........قربون این گل دخمل ناناز بشم من....ببوسش یه عالمه
مژگان
7 مرداد 91 11:32
وای قربونت برم کلماتش عین کلمات کیاناست . خط خطی کردن رو دست و پا خیلی بیشتر از رو کاغذ خوش میگذره
ساحل
9 مرداد 91 18:50
بچه ها شیطونی نکنن که بزرگ نمیشن ولی به نظر من سعی کن خودت کمتر وابسته اش بشی تا بتونی مستقل بارش بیاری.
سمانه مامان پارسا جون
28 شهریور 91 13:22
من از تو گلی بهتر ندیدم ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم میان این همه گلهای عالم گلی خوشبوتر از دختر ندیدم ، . . روزت مبارک مهرسا جون
مینو مامان آترین
2 آبان 91 19:17
سلام ...ماشااله به این دخمل ناز نازی... خیلی نمکیه .. قربونش با اون خنده هاش.... آترین خانمه ما هم دست کمی از مهرسا گلی نداره