مهرسا و اولین برف بازیش
شنبه صبح اول بهمن بابا سعید زنگ زد و گفت بیرونو دیدی؟ منم گفتم چه خبره مگه ؟گفت برو از پنجره نگاه کن ببین چه برفی اومده. مهرسا رو بردارو برید بیرون تا برفو ببینه :-) ساعت 11 بابایی منوچهر اومد خونه و من و مهرسا رو برداشت برد پارک تا مهرسا اولین برف زندگیشو ببینه.بچم تا وارد پارک شدیم کلی ذوق کرد و دست و پا زد. راستی مهرسا جونم چند وقته که شما بعضی چیزارو به اسم میشناسی و خودتم اسمشونو میگی البته به زبون خودت مثلاً به قیچی میگی قیتی به جوجه میگی دودو به لامپ میگی بامپ به بابا بعضی وقتا میگی بابا بعضی وقتا هم میگی بابو مامانی رو به اسم صدا میکنی نمیگی مامان میگی ددی یعنی شادی به بادکنک میگی با ...
نویسنده :
مامانی
18:19