امروز 4 دی ماه 90هستش. اولین سال تولد مهرسای عزیزم یکسال پیش همچین روزی من روی تخت بیمارستان بودم و مهرسای قشنگم تو بغلم، چه لحظه نابی بود اون لحظه، با تمام دردی که داشتم وقتی بهت نگاه میکردم آرامش میگرفتم و خدارو شاکر بودم که مارو لایق پدر و مادر بودن دونست و تو فرشته پاک و معصوم رو به ما داد. این یکسال مثل برق و باد گذشت. لحظات شیرین با تو بودن به ما اجازه نداد که گذر زمان رو حس کنیم. از لحظه لحظه اش لذت بردم. هرروز شاهد بزرگ شدنت بودم و هر حرکتت، هر نگاهت ،هر خندت، هر گریه ای که میکردی و هرچیز تازه ای که یاد میگرفتی توی ذهن من ثبت میشد. مهرسای گلم الان که دارم برات مینویسم شما خوابی عزیزم، آخه یه کم حال نداری. سرما خوردی از دی...